دزدی به خانه ملاّ نصر الدّین رفت. ملّا از ترس توی گنجه اتاقش پنهان شد. دزد، هرچه گشت، چیزی پیدا نکرد که ببرد. در گنجه را باز کرد، ملّا را دید. پرسید: « ملّا، اینجا چکار می کنی؟»
ملّا گفت: «وقتی که دیدم چیزی ندارم که تو ببری از خجالت آمدم توی گنجه!»
شبی از شبهای زمستان ملّا خوابیده بود. ناگاه در کوچه صدای غوغائیبلند شد. ملّا لحاف را به خود پیچیده به کوچه رفت تا سبب غوغا را بداند. اتّفاقاًدزد چالاکی لحاف را از سر ملّا ربودهفرار کرد. ملّا که بدون لحاف بر گشته بود در جواب زنش که سبب نزاع را می پرسید گفت: «هیچ خبری نبود تمام نزاع سر لحاف ما بود.»
روزی در خانه ملّا نصر الدّین را زدند. ملّا از بالا خانه پرسید: کیست؟ کوبنده گفت: در را باز کنید. ملّا رفته در را باز کرد. دید گدائی است که از او لقمه نانی می خواهد. گفت: بیا بالا. چون او را به بالا خانه برد گفت: خدا بدهد، ببخشید. گدا گفت: مرد حسابی تو که چیزی نمی دادی چرا همان پائین نگفتی؟ ملّا گفت: مرد حسابی تو که چیزی می خواستی چرا مرا بسوی در کشیدی؟
از ملّا پرسیدند سنّ تو و برادرت چقدر فرق دارد؟ ملّا گفت: پار سال مادرم می گفت: برادرت یکسال از تو بزرگتر است به این حساب امسال هر دو همسال شده ایم و فرقی نداریم.
روزی ملّا به زنش گفت «من به حمّام میروم. برای ناهار قدریآش رشته بپز.» زن قبول کرد و ملّا به حمّام رفت.
زن پس از رفتن ملّا شروع بکار کرد و آش بسیار خوبی پخت اما چون آش بسیار خوشبو و خوشمزه شده بود خودش شروع بخوردن کرد و پس از مدتی متوجّه شد تمام آشها را خورده است.
سرانجام ساعتی بعد از ظهر ملّا از حمّام باز گشت و گفت که خیلی گرسنه است و از زنش خواست غذا را بیاورد.
زن به ملّا گفت:
ـ عزیزم تو حالا خسته ای و بهتر است قدری استراحت کنی و آنوقت غذا بخوری.
ملّا قبول کرد و بروی زمین دراز کشید و چون خسته بود در خواب رفت، زن ملّا بلافاصله مقداری از آشها را که درته ظرف باقی مانده بود بدور دهان و ریش ملّا مالید و در گوشه ای نشست.
ساعتی بعد ملّا از خواب بیدار شد و گفت:
ـ خوب زن، دیگر برو و آش را بیاور که خیلی گرسنه هستم.
زن جواب داد:
ـ چرا حواست پرت است تو همین یکساعت قبل که از حمّام باز گشتی یک دیگ آش را خوردی و هنوز هم آثار آن بر دهانت باقی مانده.
ملّا دستی بروی دهان و ریش خود کشید و چون رشته ها و سبزیها را در آنجا مشاهده کرد با تعجّب گفت:
ـ عجیب است... پس چرا اینقدر گرسنه هستم... حتماً اشتهایم زیاد شده.