بر گزیدۀ داستانهای شاهنامه

برگزیدۀ داستانهای شاهنامه

نگارش: احسان یارشاطر

آغاز تمدّن

    در آغاز مردمان پراگنده میزیستند و پوشش از برگ می ساختند و خورش آنان از گیاه و میوه درختان بود.  

    کیومرث پادشاه نخستین جهان مردمان را گرد کرد و بفرمان خود درآورد و آئین شاهی را بنیاد گذارد و مردم را به خورش و پوشش بهتر رهبری کرد.  سیامک بدست فرزند اهریمن کشته شد و امان نیافت تا در این راه گامی بر دارد.    

هوشنگ

    اما هوشنگ پادشاهی هوشمند و بینا دل بود و به آبادانی جهان کمر بست.  هوشنگ نخستین کسی بود که آهن را شناخت و آن را از دل سنگ بیرون آورد.  چون بر این فلزّ گرانمایه دست یافت پیشه آهنگری را بنیاد گذاشت و تبر و ارّه و تیشه از آهن ساخت.  چون این کار ساخته شد راه و رسم کشاورزی را آغاز نهاد.  نخست به آبیاری گرائید و با کندن جویها آب رودخانه را بدشت و هامون برد.  آنگاه بذر افشاندن و کاشتن و درودن را بمردمان آموخت و مردان کار آمد را ببرزگری گماشتبدینگونه کار خورش مردم بسامان رسید و هر کس توانست در خانه خود نان فراهم کند.  در کیش و آئین و یزدان پرستی، هوشنگ پیرو نیای خود کیومرث بود.  گرامی داشتن آتش و نیایش آن نیز از زمان هوشنگ آغاز شد، چه نخست او بود که آتش را از سنگ پدید آورد.

پدیدار شدن آتش   

    و آن چنان بود که یک روز هوشنگ با گروهی از یاران خود بسوی کوه میرفت.  ناگاه از دور ماری سیاهرنگ و تیز تاز و هول انگیز پدیدار شد.  دو چشم سرخ بر سر داشت و از دهانش دود بر میخاست.  هوشنگ دلیر و چالاک بود.  سنگی بر داشت و پیش رفت و آنرا به نیروی تمام بسوی مار پرتاب کرد.

    مار پیش از آنکه سنگ به وی برسد از جا بر جست و سنگی که هوشنگ پرتاب کرده بود به سنگی دیگر خورد و هر دو در هم شکستند و شراره های آتش به اطراف جستن کرد و فروغی رخشنده پدید آمد.

    هر چند مار کشته نشد اما راز آتش گشوده شد.  هوشنگ جهان آفرین را ستایش کرد و گفت «این فروغ، فروغ ایزدی است.  باید آنرا گرامی بداریم و بدان شاد باشیم

    چون شب فرا رسید فرمان داد تا بهمان گونه شراره از سنگ جهاندند و آتشی بزرگ بر پا کردند و بپاس فروغی که ایزد بر هوشنگ آشکار کرده بود جشن ساختند و شادی کردند.  می گویند «جشن سده» که نزد ایرانیان قدیم بسیار گرامی بود و بهنگام آن آتش میافروختند از آن شب بیادگار مانده است.  

    کوشش هوشنگ باینجا پایان نگرفتفرّه ایزدی با وی بود و او را بر کارهای بزرگ توانا میکرد.  هوشنگ بود که دامهای اهلی را چون گاو و خر و گوسفند از دامهای نخجیری چون گور و گوزن جدا ساخت، تا هم مایه خوراک مردمان باشند و هم در ورزیدن زمین و کشاورزی بکار آیند.  از جانوران دونده آنها را که چون سنجاب و قاقم و روباه و سمور پوست نرم و نیکو داشتند بر گزید تا مردمان پوست آنها را بر خود بپوشند.  بدینگونه هوشنگ عمر خود را بکوشش و اندیشه و جستجو برای آبادانی جهان و آسایش مردمان بکار برد و جهان را آبادتر از آنچه به وی رسیده بود بطهمورث سپرد.       

طهمورث

    طهمورث کارهای پدر را دنبال کرد و بر دانش و آگاهی مردمان افزود.  او بود که نخست رشتن پشم بره و میش را به مردمان آموخت و آنان را به بافتن جامه و فرش راهنما شد.  او بود که سبزه و کاه و جو را خورش دامهای اهلی قرار داد.  جانوران شکاری را نیز نخست او بر گزید: از ددان رمنده یوز و سیاه گوش را و از پرندگان تیز چنگ باز و شاهین را او رام کرد و شیوه تربیت آنان را برای شکار او به مردمان آموخت.  ماکیان و خروس را نیز او به خانه ها آورد.  با دیوان و آفتهای جهان ستیزه کرد و آنها را درهم شکست و فرو نشاند.  

    نوشتن خط نیز از زمان وی آغاز شد.  با اینهمه هنوز دانش مردمان فراوان نبود و آموختنی بسیار بود.  طهمورث جای به جمشید سپرد و جمشید بود که بکمک فرّه ایزدی و نیروی اندیشه اش آئین زندگی را رونق بخشید و دانش های نوین بمردمان آموخت.

 

جمشید

    جمشید با فرّ و شکوه بسیار به تخت نشست و بر همه جهانیان پادشاه شد.  دیو و مرغ و پری همه در فرمان او بودند و در کنار هم بآسایش میزیستند.  جمشید هم شهریار بود و هم موبدکار دین و دولت هر دو را هرمزد بدست وی سپرد.  

    نخستین کاری که جمشید پیش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدانها نیرو ببخشد و راه را بر بدی ببندد: آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت.  پنجاه سال درین کوشش بسر آورد و گنجینهای از سلاح جنگ فراهم ساخت.

    آنگاه جمشید بپوشش مردمان گرائید و پنجاه سال نیز در آن صرف کرد تا جامه بزم و رزم را فراهم آورد.  از کتان و ابریشم و پشم جامه ساخت و همه فنون آنرا از رشتن و بافتن و شستن و دوختن بمردمان آموخت. 

    چون این کار نیز بپایان آمد جمشید پیشه های مردم را سامان داد و اهل هر پیشه را گرد هم جمع کرد.  همه مردمان را به چهار گروه بزرگ بخش کرد: یکی مردان دین که کارشان پرستش کردگار و کارهای روحانی بود.  اینان را در کوه جای داد.  دیگر مردان رزم که آزادگان و سربازان بودند و کشور به نیروی آنها آرام و بر قرار بود.  سوم برزگران که کارشان ورزیدن زمین و کاشتن و درودن بود و بتلاش و کوشش خود تکیه داشتند و به آزادگی میزیستند و مزد و منّت از کسی نمی بردند و جهان به آنان آباد بود.  چهارم کارگران و دست ورزان که به پیشه های گوناگون وابسته بودند.

    جمشید پنجاه سال نیز در این کار بسر آورد تا کار و پایگاه و اندازه هرکس معین شد.

    آنگاه جمشید در اندیشه خانه و ساختمان افتاد و دیوان را که در فرمان او بودند گفت تا خاک و آب را بهم آمیختند و گل ساختند و آنرا در قالب ریختند و خشت زدند.  سنگ و گچ را نیز بکمک خواستند و خانه و گرمابه و کاخ و ایوان بپا کردند.

    چون این کارها فراهم شد و نیازهای نخستین بر آمد، جمشید در اندیشه آراستن زندگی مردمان افتاد: سینه سنگ را شکافت و از آن گوهرهای گوناگون چون یاقوت و بیجاده و فلزّات گرانبها چون سیم و زر بیرون آورد تا زیور زندگی و مایه خوشدلی مردمان باشد.  آنگاه در جستجوی بویهای خوش برآمد و بر گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست یافت.

    سپس جمشید در اندیشه گشت و سفر افتاد و دست بساختن کشتی برد و بر آب دست یافت و با کشتی از کشوری به کشور دیگر می رفت.  پنجاه سال نیز درین کار سپری شد

عید نوروز

 بدینسان جمشید با خردمندی بهمه هنرها دست یافت و بر همه کار توانا شد و خود را در جهان یگانه دید.  آنگاه انگیزه برتری و والاتری در او بالا گرفت و در اندیشه سیر در آسمانها افتاد: فرمان داد تا تختی گرانبها برای وی ساختند و گوهر بسیار در آن نشاندند.  جمشید بر آن نشست و سپس بدیوان که بنده او بودند فرمان داد تا تخت را از زمین بر داشتند و بسوی آسمان برافراشتند.  جمشید در آن چون خورشید تابان بود و در هوا سیر میکرد.  این همه را به نیروی فرّه ایزدی میکرد.  جهانیان از شکوه و توانائی وی خیره ماندندگرد آمدند و بر بخت و فرّش آفرین خواندند و بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز فروردین ماه بود «نوروز» خواندند و جام و مِی خواستند و بشادی و رامش نشستند.  هر سال آن روز را جشن گرفتند و شادمانی کردند.  «عید نوروز» از اینجا پدید آمد.

    جمشید سیصد سال بدینسان پادشاهی کرد.  درین مدت مردم از رنج و مرگ آسوده بودند.  وی چاره دردمندی و بیماری و راز تندرستی را پدیدار کرده و بمردمان آموخته بود.  در روزگار جمشید جهان آرام و شادکام بود و دیوان بنده وار در خدمت آدمیان بودندگیتی پر از نوای شادی بود و یزدان راهنما و آموزنده جمشید بود.

کیومرث و هوشنگ و طهمورث



جمشید