منتخبی از شاهنامه فردوسی: بنیاد نهادن جشن سده
شاهنامه فردوسی
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
ز دود دهانش جهان تیره گون
هم آن و هم این سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
پدید آمد آتش از آن سنگ باز
هرآنکس که بر سنگ آهن زدی
که او را فروغی چنین هدیه داد
بگفتا فروغیست این ایزدی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار